اینــجا که مَـــــن ایســتـاده ام اینــ روزها حَتی این بغضِ لعنتی هم بویِ کهنه گیــ می دهد چه می کنی بی مـــن لحظه ها را؟ مــن هنوز هم اینجا... همینــ حوالیِ چشمانت تمامِ عاشقانه هایم را برایِ تــــو می نویـسم!!!
اوجِ لحظهـ هایِ بی تــو بـــودن استــ
بگو آنجــا... در شهری دور...
یه جور دوست داشتن هایی هست
که هیچوقت پاک نمیشه از دل آدم ...
حتی با اشتباه ...
حتی با مرور زمان ...
حتی با هرچیز دیگه ...
این دوست داشتنا شاید فقط یه جور از دل آدما پاک شه ...
اونم مردن هست ...
ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﺑﺘﺮﺱ !…
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯿﺸﻮﻡ …
ﻻﺑﺪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ …
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﻪ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﯽ …
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﮑﻮﺗﻢ …ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻧﻢ …
ﯾﮏ ﺁﻩ ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ …ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺘﺮﺳﯽ
ﺍﺯ ﺁﻩ ﻣﻈﻠﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺭﺳﯽ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
هرگز عاشق مباش...
که عاشقان دنیا هرگز خوشبخت نیستند
و خوشبختان دنیا هرگز عاشق نبودند
پس...
دوست بدار ، عشق بورز
ولی هرگز عاشق مباش...
روزی می رسـد بی تفاوتی هایت را
با جـای خالی ام حس کنـی
و شاید در دلت بـا بغض بگـویی
"کــاش اینجــا بــود"
آنوقت است که می فهمی
به خــاطـــــــرِ غرورت چقدر زود دیر شد...
نگرانم !
برای روزهایی که می آیند تا از تو تاوان بگیرند و تو را مجازات کنند !
نگرانم !
برای پشیمانی ات ،زمانی که هیچ سودی ندارد !
نگرانم !
برای عذاب وجدانت،که تو را به دار می کشد و می کُشد !
روزگاری رنج تو رنجم بود اما روزها خواهند گذشت ...
و تو...،آری تو... آنچه را به من بخشیدی...ز دست دیگری باز پس خواهی گرفت !
و آنچه که من به تو بخشیدم ، هیچگاه نخواهی یافت !