سوختن و ساختن...
جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۷ ب.ظ
به ثانیه ها گوش می کنم
و چشمهایم را می بندم و اشک میریزم
چقدر خسته ام ....
چقدر دلم می خواهد همینجا بین عبور و مرور مدام ماشین ها و مردم دراز
بکشم و دنیا را به ایستادن وا دارم ...
چقدر دلم می خواهد بروم بالا ترین جای شهر بایستم و بلند بلند بخندم...
به خودم و به دردهایی که هیچ درمانی برایشان تجویز نمی کنی...
آه خدایا بیا هر دو دست برداریم تو از ساختن انسان و من از سوختن به پایش... ))):
- ۹۴/۰۴/۰۵